ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خدا
انسان
حج
رسیدن به هم در میعادگاهی در منزوی ترین نقطه ی زمین ، در خشک ترین نقطه ، کم نعمت ترین سرزمین ، در جایی که حتی درختان هم چندان رمقی برای روییدن ندارند، درجه حرارت 5 درجه ای خورشد شاید وافرترین نعمت این سرزمین باشد شاید...
اما چرا میهمانی این چنین خشک برگزار می شود...
هم میزبان خرسند است هم میهمان ... و به یقین فلسفه ای دارد این دیدار در بیابان...شاید یوم القیامه را بازسای می کند یرای تو...شاید که درک کنی آن را...
چه انسان که برای خدایش تحمل می کند این خشکی را و چه خدایی که یادآوری میکند نعمات اش را ... و گوشزد میکند دنیای دیگر را... که گم نکنی ... خود را و خدایت را...
احرام ببند با کفنی سفید...
سفید یعنی خود را پاک کن و کفن ببپیچ یعنی آماده باش... رفتنی دیگر در راه است...لوح دلت را سفید کن و آماده باش...
و حج یعنی ... آماده باش...
و دویدن در سعی و منی یعنی...
راه طولانی تری در پیش است...
آماده شو...
و عرفات که یادآوری می کند صحرای محشر را ...
و یعنی آماده شو...
همه چیز زیباست ...
تو میروی که آماده شوی برای روزی که به یقین نزدیک است...
گام هایت را محکم تر بردار ...
و حج بر هر مسلمانی واجب است...
شاید منظور آماده شدن باشد....بر هر مسلمانی واجب است ، که آماده شود...شاید...پس آماده شو...آینده نزدیک است...
سلام
من و یادتون میاد؟
خاطرات کهنه و اشعار نو چطور؟؟
سلام
بله...
امروز به وبلاگتون سر زدم...