با یک اختلاف فاحش ۱۱ میلیونی، همین ۴ سال پیش انتخابات ریاستجمهوری را بردیم اما هنوز لبخند سرور بر لب اکثریت جاری نشده بود که نامزدهای بازنده دست به فتنه زدند، تهمت تقلب زدند، لگد بر دموکراسی زدند… ما برده بودیم اما سوت و کفش را عدهای دیگر زدند، آنهم در روز عاشورا. ما چه ۲ خرداد، چه ۲۴ خرداد نشان دادیم قواعد دموکراسی را بیشتر از داعیهدارانش رعایت میکنیم، لیکن از ما مظلومتر، نظام مقتدر جمهوری اسلامی است؛ جمهوری مظلوم اسلامی! اختلاف فاحش ۱۱ میلیونی کجا، اختلاف میلیمتری ۲۵۰ هزار نفری کجا؟! فقط ۷ دهم درصد!! ما اما باز هم به منتخب ملت تبریک گفتیم. دم اصولگرایان گرم که جنبه برد و باخت دارند و وقتی میبازند، ادعای تقلب نمیکنند! اینکه حالا ۷ دهم درصد است، اگر فقط و فقط یک رای بالاتر، حکم به ریاستجمهوری روحانی میداد، ما باز هم تمکین میکردیم به قاعده بازی. جمهوری اسلامی در سوم تیر و ۲۲ خرداد هم دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار کرد اما همین آقای هاشمی، نه حرمت نظام را نگه داشت، نه احترام به رای اکثریت گذاشت. ما اما آن شطرنجبازی نیستیم که هنگام باخت، زیر میز بازی بزنیم.
تصویر زیر در سال 1365 به دام دوربین عکاسی گرفتار شده است.
«عباس دلخراش» پدری از اهالی محله راه آهن اهواز، بالای سر پیکر فرزند نوزادش «قادر» نشسته است.
«قادر» در بمباران تهران توسط ارتش بعثی صدام، به شهادت رسیده است.
حضرات کاندیداهای ریاست جمهوری و رییس جمهور فعلی، که احساس تکلیف، آن ها را به هول و ولا انداخته است، بد نیست یک نسخه از این عکس را قاب بگیرند و در دفتر کارشان در پاستور نصب کنند تا یادشان نرود چه بدهی کمرشکن وعظیمی به این ملت دارند و چه مسئولیت سنگینی را بر دوش.
شاید مفید به حالشان باشد.
راند اول:
ما که طعم قدرت را نچشیده ایم...اما گویا شیرین است وگوار بنا بر اقوال بزرگان!!!
هنگامیکه هماهنگ می شوند شیخ اکبر و رابین هود !!! و بهار و سبزی جلبک به یک رنگ در می آیند، زبانت قفل می شود بر این همه وحدت و همدلی در سبقت در خدمت به مردم!!!
هنگ می کنی!!! مثل کامپیوتر من!!!
همه آمده اند که به مردم خدمت کنند در سایه احترام به قانون!!! نمی دانم چرا از دوره قبل که آن کذاب و لاف زن طبعیت به قانون را به سخره گرفت و با خانواده ی نه چندان محترمه به بازی گرفت قانون را...
نسبت به این جمله آلرژی پیدا کرده ام:
"همه باید به قانون احتارم بگذاریم واز آن تبعیت کنیم"
یا
"ملاک عمل قانون وشورای نگهبان است!"
راند دوم:
هنگامی که پیرمردی 78 یا79 ساله گام به رقابتی می گذارد سراسر هیجان!!! نشان میدهد که شکم سیر هم تاثیر شگرفی بر شادابی طراوت روح دارد و این طراوت و شادابی مساله ای نیست که با کرم حلزون حل بشود...
وقتی می بینی آیت الله در انتخاباتی ثبت نام می کند، دیگر هیجانات فرگوسن برایت عجیب نیست، اما چه می شود کرد همین چند روز پیش فرگی هم از فوتبال خداحافظی کرد!!!
اما گویا آیت الله می خواهد درس سرزندگی بدهد به فرگی بازنشسته!!!
راند سوم:
رابین هودی که با شعار مهر و عدالت بر اریکه ی قدرت تکیه زده بود!!! اینک خیال پیاده شدن از یابوی قدرت را ندارد،انگار!!! و انگار رابین هود اینبار در بهار خواهد آمد.!!! و چه سالی خواهد شد سالی که بهارش تو باشی!
واما! راند چهارم(راندفاینال):
سعید جلیلی عزیز! که به هر صورت که بود،بالاخره آمدی!!! و خوش آمدی!
که در سیاه بازار این سیاه بازی ها ، شاید کور سویی از امیدمان به تو روشن گردد...
که امیدمان فقط به توی باز مانده از جبهه ها مانده ،تو را به همرزمی های شهیدت امیدمان را نا امید نکن!و چراغ دلمان را خاموش مکن...
...
پانوشت اول:
صد البت که ما بر خدمات شیخ اکبر چه در قبل انقلاب وچه بعد انقلاب واقفیم...اما چه کنم که میزان برای قضاوت، رفتار حال حاضرِ حاضران است.
پانوشتی برپانوشت اول:
شاید منظورم از حاضران اطرافیان شیخ باشد!!! یعنی فرزندان و همسره ی نه چندان مکرمه!!! ودیگر اقوام وابسته!!!
پانوشت دوم:
البته بودنِ گلیم بافانی که که از قالی برای یابوی قدرت پالان دوخته اند در میان نت های ام گم شد انگار!اما بعده نیز درباره گلیم باف پالن دوز خواهم نوشت ىان شاالله!!!
پانوشت سوم:
امیدوارم در این روزهای داغ بهار!!! حافظه ی تاریخی مردم پاک نشود! و فرلمش نکنند هشت سال ه ارا!
پانوشت چهارم:
و باز هم بیچاره مردم !!!که بالیقین هضم خواهند شد در دیگ انتخابات ! که به آنها چیزی جز جلبکهای بدبو و پاییزی که در پی مهر می آید نخواهد رسید!!!
و وای به حال دل حضرت آقا ... که چه خون دلی بخورد از دست این تشنگان قدرت...قلبم دروغ گفته ... دارم خفه میشوم ...
تا به حال فکر میکردم قلبم دروغ نمی گوید...اما اشتباه میکردم...
دروغی گفته است که فقط از خودش بر می آید...
با خودم می گویم وقتی قلب خودت به تو دروغ می گوید ، از دیگران چه انتظاری است...
امیدوارم از امروز بتوانم قلبم را به فراموشی بسپارم و فقط به حرف عقلم گوش بدهم... امیدوارم...