راسکولینکف

راسکولینکف...---ــــــ قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایفسکی ــــــ---...

راسکولینکف

راسکولینکف...---ــــــ قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایفسکی ــــــ---...

بهار سبز در راه است... با همکاری اکبر شاه و رابین هود...

راند اول:

ما که طعم قدرت را نچشیده ایم...اما گویا شیرین است وگوار بنا بر  اقوال بزرگان!!!

هنگامیکه هماهنگ می شوند شیخ اکبر و رابین هود !!! و بهار و سبزی جلبک به یک رنگ در می آیند، زبانت قفل می شود بر این همه وحدت و همدلی در سبقت در خدمت به مردم!!!

هنگ می کنی!!! مثل کامپیوتر من!!!

همه آمده اند که به مردم خدمت کنند در سایه احترام به قانون!!! نمی دانم چرا از دوره قبل که آن کذاب و لاف زن طبعیت به قانون را به سخره گرفت و با خانواده ی نه چندان محترمه به بازی گرفت قانون را...

نسبت به این جمله آل‍رژی پیدا کرده ام:

"همه باید به قانون احتارم بگذاریم واز آن تبعیت کنیم"

یا

"ملاک عمل قانون وشورای نگهبان است!"

راند دوم:

هنگامی که پیرمردی 78 یا79 ساله گام به رقابتی می گذارد سراسر هیجان!!! نشان میدهد که شکم سیر هم تاثیر شگرفی بر شادابی طراوت روح دارد و این طراوت و شادابی مساله ای نیست که با کرم حلزون حل بشود...

وقتی می بینی آیت الله در انتخاباتی ثبت نام می کند، دیگر هیجانات فرگوسن برایت عجیب نیست، اما چه می شود کرد همین چند روز پیش فرگی هم از فوتبال خداحافظی کرد!!!

اما گویا آیت الله می خواهد درس سرزندگی بدهد به فرگی بازنشسته!!!

راند سوم:

رابین هودی که با شعار مهر و عدالت   بر اریکه ی قدرت تکیه زده بود!!! اینک خیال پیاده شدن از یابوی قدرت را ندارد،انگار!!! و انگار رابین هود اینبار در بهار خواهد آمد.!!! و چه سالی خواهد شد سالی که بهارش تو باشی!

 واما! راند چهارم(راندفاینال):

 سعید جلیلی عزیز! که به هر صورت که بود،بالاخره آمدی!!! و خوش آمدی!

که در سیاه بازار این سیاه بازی ها ، شاید کور سویی از امیدمان به تو روشن گردد...

که امیدمان فقط به توی باز مانده از جبهه ها مانده ،تو را به همرزمی های شهیدت  امیدمان را  نا امید نکن!و چراغ دلمان را خاموش مکن...

...

 

پانوشت اول:

صد البت که ما بر خدمات شیخ اکبر چه در قبل انقلاب وچه بعد انقلاب واقفیم...اما چه کنم که میزان برای قضاوت، رفتار حال حاضرِ حاضران است.

 

پانوشتی برپانوشت اول:

شاید منظورم از حاضران اطرافیان شیخ باشد!!! یعنی فرزندان و همسره ی نه چندان مکرمه!!! ودیگر اقوام وابسته!!!

 

پانوشت دوم:

البته بودنِ گلیم بافانی که که از قالی برای  یابوی قدرت پالان دوخته اند در میان نت های ام گم شد انگار!اما بعده نیز درباره گلیم باف پالن دوز خواهم نوشت ىان شاالله!!!

پانوشت سوم:

امیدوارم در این روزهای داغ بهار!!! حافظه ی تاریخی مردم پاک نشود! و فرلمش نکنند هشت سال ه ارا!

پانوشت چهارم:

و باز هم بیچاره مردم !!!که بالیقین هضم خواهند شد در دیگ انتخابات ! که به آنها چیزی جز جلبکهای بدبو و پاییزی که در پی مهر می آید نخواهد رسید!!!

 و وای به حال دل حضرت آقا ... که چه خون دلی بخورد از دست این تشنگان  قدرت...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد