راسکولینکف

راسکولینکف...---ــــــ قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایفسکی ــــــ---...

راسکولینکف

راسکولینکف...---ــــــ قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایفسکی ــــــ---...

و چه دردناک شبی بود آن شب!

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب شب قدر،آری امشب شب قدر است !

امشب را باید قدر بدانیم ، قدر !

شب نوزدهم گذشت  وامشب شب بیست و یکم دوباره قدری است دیگر ، شب قدر !

من به شخصه شب نوزدهم عذابی کشیدم دردناک ، به خاطر جهالت مردم ام!!!

و چه دردناک شبی بود !

شب نوزدهم وقتی از مهدیه به خانه بر می گشتم چهره های نورانی بسیاری دیدم و چه خوشحال می گشتم از این که این همه  جوانان و نوجوانان  با ایمان را میدیدم!

اما خدایا چه کنم با این همه جهالت مردم، که مرا آخر به جنون می کشاند!

در راه دخترانی را دیدم که از مراسم قرآن به سر و دعای جوشن با آرایشی زننده و موهای آنچنانی و مانتوهای...!

باز به خانه که رسیدم مراسم دعا را از دانشگاه تهران نشان میداد و همان آش و همان کاسه!

وچه دردی کشیدم آن شب!!!

اعوذ بالله من خدا نیستم که بگویم این دختران و زنان انسانهای خوبی بودند یا بد، که به یقین خدا از هرکسی به حال بندگانش آگاه تر است ، اما صحبت من در این است که تویی که به آخرت به خدا به پیغمبر به علی و فاطمه ایمان داری ، چرا؟

آری تو اختیار خویش داری ؟ اما نه اختیار عنان هوسهای من جوان را! آیا چیزی غر از این است؟

خواهر من تو انسان خوبی هستی ، قبول !

اما آیا یک انسان خوب راضی میشود برادر و خواهرش با ریسمان او به درون چاهی بروند که معلوم نیست در ته آن چه خبر است؟

من می گویم تو هر کاری دلت می خواهد کن ، تو آزادی!!! اما اگر ذره ای آزادی برای تو مهم است بگذار برادران تو هم آزاد باشند و آنها را در دام هوسها و وسوسه های شیطان گرفتار نکن!

خواهران من!

شما را به این شب عزیز قسم کمی بیندیشم سپس عمل کنیم، فقط همین!

امام علی (ع): ارزش هرکسی به مقداردانایی اوست! حکمت81 نهج البلاغه

کاش ارزش خودمان را درک کنیم!

به خدا این بی غیرتی ها کفران نعمت است!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

کاش گوشت خوک می خوردیم که لا اقل بهانه ای داشته باشیم بگوییم، بگوییم این رفتارمان اثر خوردن گوشت خوک است، بگوییم اگر زنان و دختران مان را شبانه روز رها می کنیم در خیابانهای بی رحم شهر اثرات ژنتیکی گوشت خوک است . و ای کاش چون چشمان ما گرسنه و حریص زنان دیگران است حداقل زنانمان را طعمه ی دیگران نمی کردیم شاید کمی هم زنان خودمان را لازم داشته باشیم> کاش آتش میامد و می سوخت و می برد و میگفتیم که سوخت وبرد. کاش از اول ایرانی نبودیم ، کاش از اول مسلمان نبودیم ، کاش از اول شیعه ی علی (ع)و اهل بیت اش نبودیم کاش میگفتیم اینجا آمریکاست. نمی دانم چرا غیرتهایمان در کوره ی خوک صفتی و بی غیرتی غرب ذوب شد چرا دختران ما تا صبحگاهان در خیابان شهر پرسه می زنند تا شاید لقمه ای باشند برای چشماهمیشه گرسنه ی مردان هوس باز و چرا می خواهیم زنان ما واسطه ای باشند برای جهنم مردان بی گناه و با گناه... هب شوهران میگوییم : آیا بهتر نیست زبایی همسرت را برای خودت حفظ کنی و حداقل در این مورد دست ودل باز نباشی و بخل بورزی کمی فکر کن برادرم این نعمت گرانبها را قیمت نمی توان گذارد پس چرا تو آن را به رایگان در اختیار هرکس وناکس میگذاری ؟ به خدا کفران نعمت است!

امیدوارم این عمره پایانی بر عمری بیهوده زیستن باشد

به نام خدا   

نمی دانم این چه عشقی است که با وجود خستگی از کارهای روزانه و دغدغه های معمول و غیرمعمول زندگی همچنان عشق اینترنت و وبلاگ نمی گذارد که آدم یه خواب درست داشته باشد و مثل بچه ی خوب بگیرد بخوابد.  

 به هر صورت اولا ولادت با سعادت مولای دلهای بی قرارمان ، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را خدمت شما تبریک عرض میکنم.  

 چند روز دیگر سفر عمره در پیش دارم،هرجند انچنان شوقی در خود احساس نمی کنم برای رفتن اما به هر صورت من این سفر را به فال نیک میگیرم،که شاید افقی روشنتر از آینده به روی دنیای مکدر و بی حافظه ی من باز کند،چند بار قصد کردم سفر را لغو کنم اما باز با خودم گفتم به طور حتم هیچ کاری بیهوده از خداوند سر نمی زند و دوباره برای رفتن به خود انگیزه ای ن چنین دادم و امیدوارم این سفر ذره ای از خرباره غبار که آینه ی دلم را محو کرده اند پاک کند و بزداید و کمی در راستای انسانیت و انسان شدن گام بر داریم،امیدوارم...و امیدوارم این عمره پایانی بر عمری بیهوده زیستن باشد 

 انشاءالله

یاس فلسفی

بی خانمانی و بیابانگردی را به جان خریدم

به هر کجا که می شد سر زدم اما نیافتم

جواب این سوال فلسفی و عمیق را که

"قرمه سبزی با خامه و عسل بیشتر می چسبد

یا با چیپس سرکه ای و پاستیل گوجه فرهنگی؟"

دیگر ادامه زندگی برایم ممکن نیست...

هر بار که قرمه سبزی جلویم می گذارند

این علامت سوال وحشتناک گریبان گیرم میشود...

دچار یاس فلسفی شده ام

دنیایی از سوال درون مغزم دارم

چرا سی دی ها همگی سوراخ هستند؟

چرا کنکور را تک گزینه ای برگزار نمی کنند؟

قطارهای مترو را کی پلاک گذاری می کنند؟

مادر بزرگ کی دندان در خواهد آورد؟

چرا الاغ ها اینقدر خر هستند؟

چرا خوراک مرغ را با گوشت گوساله نمی پزند؟

چرا سیبیل بابای من نمی چرخد؟

هپلی چرا کامنت تایید نمی کند؟

چرا در سرمای زمستان از دهان ها دود بلند میشود؟

چرا گاهی از بینی آدمها چسب مایع بیرون می آید؟

"یعنی کی میتونه باشه این وقت شب" ؟

پشه ها روزها کجا می روند؟

چرا "یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه"؟

چرا توپ چهل تیکه ، واقعا چهل تیکه نیست؟

کی میشود یک نفر از زمین بیفتد در آسمان؟

چرا هسته موز اینقدر درشت است؟

هابیل با بیل قابیل را کشت یا قابیل با کلت کمری هابیل را؟

قاتل بروسلی که بود؟

در سریال پهلوانان نمی میرند

چرا همه پهلوان ها یکی یکی مردند؟

حاج زنبور عسل ، کی از مکه بر میگردد؟

"کلاغه" آخر به خانه اش خواهد رسید یا نه؟

 و اساسا چرا؟

 بیچاره ام کرده اند این سوالات فلسفی...

 دیگر مجالی برای گفتن نیست

 وگرنه سوالات من که تمامی ندارد...

 باید این مطلب را سریع ارسال کنم

 بعید نیست افت کند فشار اینترنت مان

 و سر ما بی مو می ماند آن وقت...

 امان از همسایه بغلی مان که با پمپ

 می کشد اینترنت را سمت خودش...

 باید صرفه جویی کرد در مصرف اینترنت

 که یک وقت سهمیه بندی اش نکنند...