راسکولینکف

راسکولینکف...---ــــــ قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایفسکی ــــــ---...

راسکولینکف

راسکولینکف...---ــــــ قهرمان رمان جنایت و مکافات داستایفسکی ــــــ---...

پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی

و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم

تا به در و دیوارش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم

پدر و مادر ها سعید و ساناز را تربیت کرده اند


سعید توکلی در وبلاگ "ساقی میکده" نوشته است:

جاده ی چالوس

ساناز روسریتو بکش جلوتر. گیر میدن من حوصله ندارما!

سعید اذیت نکن دیگه. جاده چالوسِ ها. اینجام باید خفه شم؟ هیچ کس نمی بینه. نترس. فوقشم گیر دادن می کشم جلوتر خوب. اصلا میخوام راحت باشم.

ساناز خانم بی خیال شو خواهشا. جلوتر پلیس راه. روسریتو درست کن

اَه. ترسوی بزدل. بیا، خوبه؟

بزرگراه همت ساعت 10 شب

کاش اتوبان همیشه انقدر خلوت بود سعید.

بازم که روسریت افتاده!

گیر نده ها. از کِی تا حالا غیرتی شدی واسه من؟ نمی خوام روسری سرم کنم. اصلا نمی خوام حجاب داشته باشم. باید کیو ببینم؟

خره اینجا ایرانه. می فهمی؟ دوست داری گشت ارشاد بگیره ببرتمون؟ حالا که همینجوری تو خیابون کسی بهمون کاری نداره انقدر تابلو بازی دربیار تا این بسیجیا بگیرن ببرنمون.

بسیجیا الان خوابن سعید جان. گشت ارشادم که فقط سر چهاراه ها بود و دم ورودیه ایستگاه مترو. اونام که چندوقته خدارو شکر شرشون کنده شده. (صدای ضبط بلند می شود و ساناز سر خود را از شیشه ماشین بیرون می کند و جیغ بلندی می کشد. باد فرم موهای ساناز را به هم می ریزد)

میدان تجریش ساعت 6 بعد از ظهر

ساناز و سعید داخل ماشین نشسته اند. روسری ساناز روی شانه هایش افتاده است. صدای خواننده ی زنی که خارجی هم می خواند به گوش می رسد. ترافیک خیابان ماشین ساناز و سعید را به نمایشگاه تبدیل کرده است. جوان تر ها حریص تر از مردهای سن و سال دار به ساناز چشم دوخته اند. ساناز گه گداری ابرو نازک می کند و عشوه ای می آید و با سعید بگو بخندی می کنند. احتمالا سعید به این پسرهای اذب اقلی ای که خیابان های تهران را متر می کنند می خندد. اگر خوب نگاه کنی کمی عقب تر ساناز و سعید دیگری هم می بینی. آن ها هم غرق خنده هستند. آنجا هم ساناز روسری ندارد. ساناز ماشین عقبی هم می خواهد راحت باشد. او هم از حجاب بدش می آید. حجاب دست و پای او را هم می بندد. اتفاقا سعید هم از نگاه های طمع آمیز جوانک های آس و پاس خیابان بدِش نمی آید. صدای ضبط را بلند می کند تا پوز سعید ماشین جلویی را بزند. تا همه به ساناز او نگاه کنند.

ساناز و سعید در خیابان های تهران پر شده است. همه ی سعید ها دوست دارند ساناز خودشان را به رخ بکشند. کسی به ساناز و سعید کاری ندارد. آن ها دیگر در ایران زندگی نمی کنند. آن ها دیگر در خیابان شهید اندرزگو زندگی نمی کنند. سعید و ساناز کاری کرده اند که دیگر بهتر است خیابان ولیعصر را همان پهلوی صدا بزنی! سعید دیگر به روسریِ ساناز گیر نمی دهد. ساناز روسری را فقط دور گردنش می اندازد تا اگر کسی به آن ها گیر داد روی سرش بکشد.

********

اشاره ۱: پدر و مادر ها سعید و ساناز را تربیت کرده اند

اشاره ۲: وقتی امر به معروف و نهی از منکر را ذبح کردیم باید فکر این روز ها را هم می کردیم

اشاره ۳: عصر خلافت امیر مؤمنان علی(ع) بود، به آن حضرت گزارش رسید که در مسیر راه ها بعضی از مردان و زنان رعایت حریم عفت را نمی کنند، بسیار ناراحت شد. مردم کوفه را جمع کرد، در ضمن سخنرانی به آنها فرمود: «نبّئت انّ نسائکم یدافعن الرّجال فی الطّریق، اما تستحیون؟ لعن اللّه من لایغار؛ به من خبر رسیده که زنان شما در مسیر راه ها به مردان تنه می زنند، آیا حیاء نمی کنید، خداوند لعنت کند کسی را که غیرت نمی ورزد.»*

از نظر دولت هم مرغ آمریکایی غاز است؟؟؟!!!

 خون همه انسان‌ها فارغ از رنگ، جنسیت، ملیت و مذهب در چهار گوشه جهان، سرخ است. روزانه چندین و چند نفر در کشورهای مختلف جهان کشته می‌شوند. گروهی از انسان‌ها، این موجود دوپا که خود را شرف مخلوقات می‌نامد در طول تاریخ دست به کارهایی زده‌اند که روی شیطان سفید شده است؛ اما انسانیت با همه مشقات به بقای خود ادامه داده است.

متاسفانه ظهر جمعه با شلیک صدها گلوله در شهر نیوتاون، بیخ گوش نیویورک 27 نفر از جمله 20 کودک خردسال کشته شدند و چندین کودک دیگر و معلمان زخمی شدند. میراث ارزش‌های آمریکایی برای چندمین بار، تراژدی خونباری در ایالات متحده رقم زد، تا 3 روز پرچم‌های آمریکا در حالت نیمه افراشته قرار گرفت. همه رسانه‌های جهان خبر نخست خود را به این ماجرا اختصاص دادند و زنان و مردانی با چشمانی اشک‌‌بار و پلیس‌های هراسان تصویر شدند. این تصویر خاطره کاردستی خونبار آندرس برنیگ برویک در نروژ را در ذهن زنده کرد. کمتر از 2 سال پیشتر، فاجعه‌ای دیگر در قلب آرام اروپا با صد کشته و چندین زخمی در آن ماجرا نیز تیتر یک رسانه‌های جهان به آن اتفاق ناخوشایند اختصاص یافت. در همین حال روزانه چندین نفر در افغانستان، پاکستان، عراق، بحرین و... کشته می‌شوند؛ در کنگو و قاره آفریقا فجایعی رخ می‌دهد که هیچ گزارشی قادر به روایت عمق تراژیک آن ندارد ولی این اتفاقات چرا رسانه‌های جهان را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد؟!

از طرف دیگر یک نقطه مشترک میان تراژدی‌ اخیر آمریکا و ماجرای جلاد اسلو وجود دارد و آن این که هر دو تروریست از بیماری روانی رنج می‌برده‌اند. به راستی اگر یک مسلمان همانند اعضای خشونت‌طلب القاعده در این فجایع دست داشت، بحث بیماری روانی ضارب نیز به میان می‌آمد؟ یا آن که مسلمان و اسلام برابر تروریسم قرار می‌گرفت؟!

علی‌رغم همه دشمنی‌ها و کینه‌های آمریکا علیه ایران اسلامی،‌ تراژدی نیوتاون تاسف و تاثر ایرانیان را همانند فاجعه 11 سپتامبر برانگیخت که نمونه آن را در میان صفحات اجتماعی اینترنت می‌توان جستجو کرد. موضوع آنقدر جدی شد که وزارت امور خارجه ایران و بالاترین مقام اجرایی جمهوری اسلامی پیام صادر کردند. اگرچه این اقدام و پیام از لحاظ انسانی پسندیده است و انسان‌دوستی ایرانیان به همراه عواطف خاص مردم پارسی را به رخ غرب می‌کشد ولی آقای رئیس‌جمهور در ماجرای کشته شدن دانش‌آموزان بروجنی و ماجرای تاسف‌انگیز آتش‌سوزی مدرسه دخترانه انقلاب اسلامی پیرانشهر گویا تحت تاثیر قرار نگرفت یا حداقل در مقابل مردم خم به ابرو نیاورد. در حالیکه اوباما در مقابل دوربین‌ها گریست و با بغض همدردی کرد. رئیس‌جمهور ایالات متحده از کاخ سفید راهی نیوتاون شد تا مردم نیوتاون بالاترین مقام کشور را در میان خود ببینند. به سیاست‌ها و عملکرد کاخ سفید انتقادات جدی وارد است، درست؛ ولی شخص آقای رئیس‌جمهور چگونه است که با فاصله 24 ساعت بعد به اتفاقی که در آمریکا رخ داده واکنش نشان می‌دهند ولی در مورد دختران داغدار پیرانشهری اظهارنظر صریح نکرده‌اند؟! آیا اگر رئیس جمهوری که رکورددار سفرهای استانی است به بالین دانش‌آموزان می‌رفت امور مملکتی دچار اختلال می‌شد؟! البته باید با تاسف گفت که در ماجرای توفان سندی اوباما هم بلافاصله به میان مردم رفت در حالی که در ماجرای زلزله آذربایجان یا خبرها دیر به پاستور رسید یا دولت گرفتار بود که با فاصله چند روزه به دیدار مردم رفت.

درگیر‌ واگیر رابطه تهران و واشنگتن، یک روزنامه پرتیراژ نیمه دولتی برای «جناب آقای باراک اوباما» به صورت مستقیم پیام تسلیت منتشر کرد که در نوع خود منحصر به فرد است . گویا ضرب‌‌المثل‌‌های پارسی ریشه در عملکرد و منش گروهی از ما ایرانیان دارد. برای پاستور ، مرغ نیوتاون غاز است که این چنین دو موضع‌گیری در مورد یک تراژدی در قلب دشمن ایران اسلامی اتخاذ شده است ولی در مورد مسائل داخل سرزمین پارس یا با سانسور برخورد می‌شود یا با بی‌تفاوتی برخورد می‌شود.

باید به مدافعین این برخورد متذکر شد، مردم در همه جای دنیا می‌خواهند و توقع دارند دردهای جامعه و خود را از زبان مسوولین بشنوند. طرح معظلات جامعه از تریبون‌ مسوولین نظام و رسانه‌های داخل نه تنها به حیثیت نظام لطمه نمی‌زند بلکه اولا اعتماد افکار عمومی را جلب کرده و ثانیا بحث هدایت افکار عمومی از داخل به خوبی انجام می‌گیرد. سانسور و طرح نشدن اتفاقات در داخل باعث اعتماد به رسانه‌های خارج‌نشینی می‌شود که هدایت افکار عمومی علیه داخل را در پیش می‌گیرند.

دولتمردانی که سرگرم جدل‌ها و بحث های کذایی و سیاسی شده‌اند و از مردم دور شده‌اند و هروز دور تر می شوند نه تنها به حیثیت خود لطمه می‌زنند بلکه به کلیت نظام جمهوری اسلامی ضربه وارد می‌کنند موضوعی که در طولانی مدت می‌تواند تبعات بدی برای جامعه در پی داشته باشد.



آقای رییس جمهور و دوستان کمی هم از اوایل کارتان یادتان بیاید شماه با رای همین مردم  درجه چندم به اینجا رسیدید و حال همه را فدای فعالیتهای سیاسی مزخرفتان می کنید...یک زمانی بود که ما طرفدار شما بودیم واین مردم هم همین طور ...اما امروز ...

به کجا چنین شتابان آقای رییس جمهور؟؟؟!!! به کجا؟؟؟؟؟


به خاطر همه چی از همه ممنویم...آقایان مسوول

به نام خدا

سلام

چند وقتی بود نبودم و شاید چون دلیل خاصی و پیدا نکردم که بیام و مطلب بنویسم و وقت ملت رو بگیرم...

به هر حال همه از اتفاقاتی که دور و اطرافشون میفته مطلعند و کسی هم حال و حوصله ی چرندیات ما رو نداره..

از همه دروغ می شنویم وصدایمان هم در نمی آید(به هر حال عادت کرده ایم که سکوت کنیم نکند حرفی بزنیم شاید به کسی بر بخورد.!!! شاید هم میترسیم!!! انگار کسی دارد گلویمان را فشار میدهد... طوری که نه خفه بشویم ونه زنده بمانیم)...

اول از همه به صدا و سیمای سراسر دروغمان تبریک  میگویم که به هر حال زحمت میکشد...به هر حال تلویزیون در عصر ظهور باید یه جوری خودش رو نشون بده دیگه ...سریال کره ای نمایش میدهد...مسابقات یورو۲۰۱۲ رو نشون میده... در مورد اونها کارشناسی میکنه ... فقط برای رضایت مردم!!! واحتمالا بعد هم المپیک رو پوشش سراسری میده فقط برای رضایت مردم!!!

اخبارش هم که فقط میگه اروپا غرق در بحران است... غرب در تب بحران اقتصادی می سوزد!!! اما در ایران هم چی آرومه...همه چی مطلوبه همه چی ارزونه همگی پولدارند... ایران یه ابر قدرته... و از این جور اراجیف!!!

دوم مجلسی که مردم انتخاب کرده اند و همه ی هم وغمشان در مجلس این است که چه کسی از چه حزبی رییس شود!!! حقوق مادام العمر بگیرند...

 و سوم سه هزار میلیارد (به روایتی ۴۰۰۰میلیارد)...

و چهارم آقای  خاوری ...

 و در پایان هم تشکر میکنم از دولتی بس خدمتگزار!!!نه بیکار داریم نه معتاد داریم ونه...